سلام سلام
خوبین؟خوشین؟سلامتین؟
خدا از دهنتون بشنوه ما که امروز قاط زدیم خفن! جاتون خالی انقدر حرص خوردم که خدا می دونه.البته مربوط به محمد رضا نبودااااا!اصلا خدایی نکرده ایشون که ما رو اصلا اذیت نکرد!فقط قاط زد منم که حساس!
قضیه از اینجا شروع شد که امروز مادر بنده بشور بسب راه انداخته بود مارو هم مجبور کرد بریم تو مطبخ.
کلی حمالی فرمودیم.کلی غرغر شنیدیم ! بسی لذتها بردیم از خر حمالی!
موبایل منم که اصلا زنگش ضعیف نبود! منم که گوشم کر نبود!
حاج آقای ما زنگ زده بود و من هم نشنیده بودم.بالاخره چشمم دید که زنگ زده! نشستم پای تلفن زنگ زد!
اوه اوه آقا عصبانی خفن!هم عصبانی هم ناراحت!بنده هم که خوش خیال خندان و شاد فکر کردم به خاطر بنده ناراحته!
یهو گفت من دیگه کم اوردم!
منو می گی؟یهو مات و مبهوت مونده بودم که چی شده!
هی گفتم چی شده اونم گفت بعدا می گم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بنده هم قاطی فرمودم!(خصوصیات مرداد ماهی من کار دستم داد به علاوه ی یه مقداری هم حس فضول درد)
بالاخره معلوم شده دوست دختر قبلیش زنگ زده!
منو می گی ؟!حسود شده!داغ کردم!البته سعی کردم جیغ نزنم!
اونم تعریف کرد که دختره زنگ زده به محمدرضا که من دارم خطم رو می فروشم و از این حرفا بعدشم یه پسره گوشی رو ازش گرفته!
منم دیگه داغ کردم ! حداحافظی کردیم.باز زنگ زد منم جواب ندادم اس ام اس بازی کردیم ! معذرت خواهی و این حرفا!منم خوب آشتی کردم اما دیدم نمی شه گفتم تلفن دختر رو بده من اونم گفت ارزششو نداره.بعدش داشتم می حرفیدیم دختره اس ام اس داد!منم یه اس ام اس دیکته کردم به محمد رضا اونم فرستاد واسه دختره!اس ام اس زدن همانا آتش سوزی همان! دیگه صدای دختره در نیومد.
متن اس ام اس :
واست متاسفم.هر جور دوست داری فکر کن.من یه زمانی فکر می کردم دوستت دارم اما عادت کرده بودم دوستت نداشتم.الان دارم دوست داشتن رو تجربه می کنم و کسی توی زندگیم هست.واقعا بچه ای واسه ی مهتاب که تعریف کردم کلی باهم بهت خندیدیم می خواست زنگ بزنه نصیحتت کنه من نذاشتم گفتم ارزش نداری!
احتمالا همین کارشو ساخت .نمی خوام دهنمو باز کنم و دقیق بگم چی شده بود.چون بیشتر هم حرسم می گیره هم خنده ام!
خدا یه عقلی به این بده یه پولی به ما!نمی دونم توی مغزش چی میگذره اما هر چی که هست اونقدر بچه گونه است که آدم شرم می کنه بخواد بگه.
به هر حال محمد رضا دوستت دارم با همه ی مشکلات و حرفها!
امیدوارم هیچوقت دیگه این چیزا پیش نیاد.
فعلا
کاش میشد با شقایق حرف زد کاش میشد آسمان را لمس کرد .... کاش میشد مثل یک غنچه شکفت ..... کاش میشد زندگی را گرم کرد ... کاش میشد تا بباری مثل ابر .... کاش میشد سبز باشی چون درخت ... کاش میشد واژه واژه .شعر شد ... کاش میشد از قفس آزاد شد .... کاش میشد عشق را تقسیم کرد ...... کاش میشد عشق را تفسیر کرد.... کاش میشد شعر عشقی را سرود .. کاش میشد از لب دل گل ربود.
از اینکه می توانم همدمت باشم خدا را شکر می گویم و یا اینکه شریک ماتمت باشم خدا را شکر می گویم تو خود در چشم من خواندی که از تنها نشینی سخت بیزارم همینکه خاکسار مقدمت باشم خدا را شکر می گویم خدا را شکر می گویم که در قلبم تو را دارم ، تو را دارم از اینکه تا ابد بیش و کمت باشم خدا را شکر می گویم تو میدانی که من هم مثل تو صد غصه خون جگر دارم همینکه من خریدار غمت باشم خدا را شکر می گویم به آن پروردگار واحد و تنها هزاران مرتبه سوگند از اینکه می توانم همدمت باشم خدا را شکر می گویم....
سلام....
میخوام از اولین بوسه که یرای من و عشقم اتفاق افتاد بنویسم......
بوسه فقط تصادوف دو لب نیست بوسه رویش زندگی جدیده ...
واسه ی اولین تجربه من خیلی زیبا و خوب بود ...بزار بریم یکم به قبل تر از الان ..خوب نیست اما ... به مدت ۲سال با کسی به اصطلاح عشقت باشی و اما هیچ یک از حس های عاشقون رو حس نکنی ... سخته ....سخته چون میگن نباید عشق یه طرفه باشه......اما واسه من یه طرفه بود..... خوب بیام به زمان حال زمانی که امروز تجربه اولین بوسه از عشق رو داشتم ....زیبا بود ....حس خوبی پیدا کردم ...برای دقایقی تو اسمون بودم ......
گل من بوسه تو برای من فقط یک بوسه نبود ....برای من زندگی بود ... عشق بود .... محبت بود ...عشقه من مهتاب جان دوست دارم.....
منو درگیر خودت کن
تا جهانم زیر و رو شم
تا سکوت هر شب من
با هجومت روبرو شه
بی هوا بدون مقصد
سمت طوفان تو میرم
منو درگیر خودت کن
تاکه آرامش بگیرم...
با خیال تو هنوزم
مثل هرروز و همیشه
هر شب حافظه ی من
پر تصویر تو میشه :)
با من غریبگی نکن
با من که درگیر تو ام
چشماتو از من برندار
من مات تصویر توام..............
تو همینجایی همیشه
با تو شب شکل یه رویاست
آخرین نقطه ی دنیا
تو جهان من همینجاست
تو همینجایی و هرروز
من به تنهاییم دچارم
منو نزدیک خودم کن
تا تورو یادم بیارم...
با من که درگیر توام
سلاااااااااااااااام
خوبی؟؟؟منم خوبم!خوب نه عالیم.
امروز روز دیدار بود و کلی باهم خوش گذروندیم.
محمدرضا اومد دنبالم رفتیم یه کافه ی باحال کشفیدیم...جاتون اصلا خالی نبود!دوتا قهوه سفارش دادیم.
کلی حرفیدیم بعدشم کلی توی پاساژ ول گشتیم و مغازه نگاه کردیم!
چندتا لباس پسندیدیم البته محمد رضا خوشش نیومد من یه کم جینگول پسندم.هی می گفت گلدار خوب نیست!این نه!
بعدش چند مورد پسندیدیم.
می دونی خیلی حال میده آدم با یکی بره پاساژ گردی و دید زدن لباس و کفش.من که عاشق این حرکتم.بعدشم کلی با سلیقه ی هم آشنا شدیم.
موقع برگشتن یه عالم وقت تو ترافیک موندیم.هی سر به سر هم گذاشتیم.خندیدیم.
منو رسوند خونه و رفت.
امروز به چند نکته هم پی بردم.
۱-محمدرضا غیرتیه!(عاشق غیرتم)
۲-حسوده(اینم دوست دارم)
۳-خوش سلیقه است(اینم از انتخاب بنده مشخصه)
فعلا
پیوست:فکر می کنین مانتوی سبز جواده؟؟
می نویسد این قلم کوچکم .....
من قلمم به پای قلم مهتاب عشقم نمیرسه اما خوب .....
خودتون میدونید دیگه فرشته ها رو هر چقدر بخواهی توصیف کنی بازم از اونا کم گفتی
چون واقعا پاک هستند....
دوستای عزیزم من میخوام فرشته ام رو توصیف
کنم
خوب میدونید دیگه نمیشه .. فقط یه چیز از این فرشته ام میگم که صورت و چشمهای معصومی داره.... دستهای گرمی داره ........دله پاکی داره ......
از خداوند خیلی ممنونم که فرشته اش رو به من داد فقط امیدوارم لیاقت این فرشته را داشته باشم....
دوست دارم
تا حالا کفشاتو نگاه کردی ؟؟ دو تا عاشق.دوهمراه که بی هم می میرن.با هم خاکی میشن,بدونه هم زیره بارون نمیرن,توی یک جاده راه میرن و........ پس بیا با هم مثله کفش هامون باشیم عشقه من ......
دوست دارم
می خوام محمد رضا رو براتون توصیف کنم.
تصور کن یه پسر قد بلند و لاغر(البته نه از نوع ریقو ها)متناسبشو تصور کن.
پوستشو یه ذره سبزه کن.آهان حالا بهتر شد.
صورت ظریف(منظورم زنونه نیست!!!!)خیلی هم مردونست.
موها به سبک جدید متمایل به هر طرف(البته توافق شده به طرف پایین باشن)
رنگ موهاشم قهوه ایه تیره ی تیره.از نوع نرم.(به گفته ی شازده وز اما من که وز ندیدم.)
خوب چشماش مشکیه.استعاره نگفتما مشکیه مشکیه...چشماش برق می زنه...خوب باشه چرا می زنی راستشو می گم اول عاشق چشماش شدم.البته چشمای متولدین آبان معروف هستند.
دماغش کوچولو. نخیر عمل نکرده.همینجوری فابریکیه.دلت بسوزه!
لباش...بهتره از این قسمت بگذریم.می ترسم زیادی تعریف کنم کسی دلش بخواد.
صداش نرم و مهربونه.من کلی کیف می کنم وقتی حرف می زنه.
دستاش سردن اکثرا.اما خوب پس من اینجا چیکاره بودم؟
چیه؟؟؟؟؟؟چرا اینجوری نیگام می کنی؟اه؟؟؟؟؟دلت خواست ؟؟اوووووووووووه! پرو نشو مال خودمه!
به علت حسود شدن خودم تا همینجا بسه!!!!!!!!!!!!!
هفت روز هفته هفت بار در روز باید بشنوم صدای کوچولومو هرروز .. من تو رو به یه دنیا نمیکنمت عوض....
ناراحتت می کنم نیست از روغرض.....
وقتی نارحتی تو ندارم اروم....می بارم مثله بارون .....با صدام شو اروم.....
بی تو لحظه ها حروم میشه ...شادی تموم.. اینو بدون بی تو نمیارم دوم...
بیمار تو شدم تویی دوای دردم ......
این هم خواستم یک گذری به دست نوشته های کوچکم بزنم....
سلام ... سلام ....سلام ......
سلام به دوستان خودم و سلامی مخصوص به عشقه خودم...
خوب نوبتی هم باشه نوبت منه که خودمو معرفی کنم ...:من محمدرضا ....۲۲سال از خدا عمر گرفتم ....زندگی خوبی که هم داشتم هم نداشتم خیلی سختیها رو تحمل کردم یعنی این رو بهم یاد دادن ....
خوب دوستان همنطوری مهتاب جان گفت خوشحال میشیم دوستای خوبی پیدا کنیم...
با محمدرضا و مهتاب همراه باشید